
آهنگسازی لحظات اوج کار خود را چنین توصیف میکند:
«به قدری از احساس وجد لبریز میشوید که تقریبا حس میکنید وجود خارجی ندارید. من این لحظات را بارها آزمودهام. به نظر میرسد که دستانم از بدنم جدا هستند و من کاری دربارهی آنچه رخ میدهد نمیتوانم انجام دهم. من فقط تماشاگری هستم که در حالت شگفتی و حیرت فرو رفته است و همه چیز به خودی خود جریان پیدا میکند».
تشریح او به طرز چشمگیری با گفتههای صدها مرد و زن در موقعیتهای مختلف - صخرهنوردان، قهرمانان شطرنج، بازیکنان بسکتبال، مهندسان، مدیران و حتی کارکنان بایگانی- مشابه است که از زمانی سخن میگویند که خود را غرق در فعالیت مطلوب خویش میبینند. «میهالی چیکسنت میهالی[1]» روانشناس دانشگاه شیکاگو که طی دو دهه تحقیق، اطلاعاتی دربارهی لحظههای اوج فعالیت جمعآوری کرده است، این حالت را «غرقه شدن[2]» مینامد. قهرمانان ورزشی این جایگاه متعالی را «محدوده[3]» میخوانند، یعنی هنگامی که بهترین کار بدون تلاش از سوی فرد انجام میپذیرد، حضور جمعیت تماشاگر و رقیبان، در آن لحظه در جذبهای پیوسته و والا رنگ میبازد.
دایان رُف اشتاین روتر[4]، که در المپیک 1994 مدال طلای رشتهی اسکی را به دست آورد، پس از خاتمهی مسابقهی اسکی سرعت خود گفت که دربارهی مدت مسابقه چیزی به یاد نمیآورد جز اینکه در حس آرامش عمیق غرق شده بود: «احساس میکردم مثل آبشار هستم».
رسیدن به سطح غرقه شدن در کار ، از هوش هیجانی در بهترین حالت خود حکایت دارد. شاید غرقه شدن، بیانگر حد نهایی استفاده از هیجانها در خدمت عملکرد یا فراگیری مطلبی باشد. در حالت غرقه شدن، هیجانها نه فقط وجود دارند و کانالیزه شدهاند، بلکه با عملی که فرد در حال انجام آن است همراه میشوند، به آن نیرو میبخشند و نقشی مثبت دارند. گرفتار شدن در چنگال ملال حاصل از افسردگی یا بیقرای حاصل از اضطراب، از بروز حس غرقه شدن جلوگیری میکند. با این وجود، احساس غرقه شدن در کار (یا غرقه شدن جزیی) تجربهای است که تقریبا همهی افراد گاهگاهی به آن دست پیدا میکنند، بهخصوص زمانی که بهترین کاری را که میتوانند انجام میدهند، یا از سطح عملکرد خود فراتر میروند.
قرار گرفتن در حالت غرقه شدن در کار، احساس برجستهای به فرد میدهد. نشانهی غرقه شدن، بروز احساس لذتی خودجوش، و حتی میتوان گفت نوعی از خودبیخود شدن است. از آنجا که حالت غرقه شدن احساس خوبی پدید میآورد، به خودی خود پاداشدهنده است. حالتی که در آن افراد بهشدت در کاری که مشغول انجام آن هستند غرق میشوند، توجهی یکپارچه به کار مبذول میدارند و هشیاری آنان در عملشان گم میشود. در واقع اگر بخواهیم نسبت به آنچه در حال وقوع است واکنش نشان دهیم، حالت غرقه شدن قطع میشود. این فکر که «دارم این کار را خیلی خوب انجام میدهم» میتواند احساس غرقه شدن در کار را از میان ببرد. توجه به قدری متمرکز میشود که افراد تنها از محدودهی باریکی که به ادراکشان از تکلیف در دست انجام مرتبط است آگاهند و پیگیری زمان و مکان را از دست میدهند. برای مثال، یک جراح، عمل جراحی دشواری را شرح میداد که طی آن در حالت غرقه شدن فرو رفته بود و وقتی عمل را به پایان رساند متوجه شد پارهسنگهایی بر کف اتاق عمل افتاده است و پرسید که چه شده است. او از شنیدن این خبر که زمانی که مشغول انجام عمل جراحی بوده است بخشی از سقف فرو ریخته است و او اصلا متوجه نشده، بهشدت شگفتزده شد.
غرقه شدن، نوعی حالت فراموش کردن خود است. افرادی که در حالت غرقه شدن قرار میگیرند، به جای آنکه با اشتغالهای فکری خود مشغول باشند، به قدری در کار خود غرق میشوند که خودآگاهی خویش را به کلی از دست میدهند و مشغلههای فکری کوچک زندگی روزمره - سلامتی خود، صورتحسابهای معوقه و حتی اینکه دارند کارشان را بهخوبی انجام میدهند- را کنار میگذارند. به این مفهوم، لحظاتی عاری از من (ego) است. بر خلاف نظریهی عمومی، افرادی که در موقعیت غرقه شدن در کار، قرار میگیرند، بر آنچه انجام میدهند کنترلی کاملا ماهرانه نشان میدهند و پاسخهای آنان کاملا با مقتضیات متغیر کار، هماهنگ است. و هر چند افراد زمانی که در کار خود غرقه میشوند به بهترین صورت کار خود را انجام میدهند، نسبت به نحوهی کار کردن خود و افکار مربوط به موفقیت یا شکست بیتوجه هستند - لذت محض حاصل از انجام عمل به خودی خود، موجب انگیزش آنان میشود.
منبع: «هوش هیجانی» اثر «دانیل گلمن»|| صص: 132، 133 و 134
شاید ادامه این مطلب رو در پستی دیگر منتشر کنم. خیلی جالبِ.
[1]. Mihaly Csikszentmihalyi
[2]. Flow
[3]. The Zone
[4]. Diane Roffe- Steinrotter